مدی و خوابالو

چه تو قصه چه حقیقت...یکی بود یکی نبود

مدی و خوابالو

چه تو قصه چه حقیقت...یکی بود یکی نبود

گردش امروز من و سالی

سلام... 

 

امروز من و سالی با هم بودیم...یه کم خرید کردیم بعد هم رفتیم پیش سعید جونم  یه کم  

 

نشستیم و حرف زدیم...جاتون خالی 2 روز پشت هم جیگرمو میبینم انقدر خوشحالم  

 

بعد با سالی رفتیم آریا شهر پیتزا زدیم تو رگ چه حالی داد...جای آقا سعید خالی(عاشق  

پیتزاست) 

 

اخرشم انقدر  با سالی نوشابه خوردیم گلاب به روتون داشتیم بالا میاوردیم  

 

تازه میخواستیم بستنی هم بخوریم اما دیگه دلمون نمیخواست  

 

حالا دیگه باقیشو حسش نیست بنویسم   

 

 

تا بعد.... 

 

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
سالی پنج‌شنبه 2 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 01:35 ق.ظ

وبلاگت مبارک جیگر
راستی حسش نیستت منو میییکشه مدی

فدات شم :-)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد