مدی و خوابالو

چه تو قصه چه حقیقت...یکی بود یکی نبود

مدی و خوابالو

چه تو قصه چه حقیقت...یکی بود یکی نبود

امروز چه خر تو خری بودا

سلام بچه ها... 

 

ببخشید قیافم چپر چلاغه...امروز دانشگاه همش الافی بود... 

 

 

خسته شدیم خدایی...صبح که با این نظامی .... کلاس داشتیم.از در که اومد هر چی از دهن 

 

 مبارکش درومد نثارمون کرد... 

 

 

به قول معروف حسابی حال داد...چون کلاس خفن پر بود و جا واسه خودش نبود 

 

 

بعدشم گشنگی غلبه کرد و ازونجایی که هنوز غذا رزرو نکردیم  دست به دامن ساندویچی شدیم 

 

 

 و یه چیز برگر نوش جان کردیم به همراه سالی و سمانه 

  

 

 

بعد رفتیم امامزاده نزدیک دانشگاهمون و نماز رو اونجا خوندیم چه حس خوبی بود.... 

 

 

بعد دعا و نمازم یه کم تلفنی با سعید جونم حرف زدیم   و رفتیم  دانشگاه....یه یه ساعتی با  

 

بروبچ  

 

تو محوطه گفتیم و خندیدیم 

 

 

خدایی چه اراجیفی میگفتیما! از عمل دماغ سمانه گرفته تا لیزر مو و عروسی مسعود 

 

 

 ....  راستی مسعود همکلاسیمونه با سحر که اونم همکلاسیمونه ازدواج کرد...البته 2 سالم 

 

 

 با هم دوست بودنا....ولی اصلا به هم نمیان اصلا به ما چه....اما حسابی امروز نقل مجلس 

 

 مابودن.... 

 

انقدر با بچه ها گفتیم خندیدیم   که همه نگامون میکردن  

 

 

بعد غیبت کردن و چرت و پرت گفتن رفتیم سر کلاس...یه ربع نشستیم ضایع شدیم....استاد نیومد 

 

کارد میزدی خون بچه ها در نمیومد....خلاصه همه  غر میزدندو از کلاس دونه دونه  

 

میرفتن....ما هم  

 

راه افتادیم ....و ازونجایی که سالی و سمانه شیکمو هستند(الان منو له میکنن)  رفتیم  

 

 

بستنی هم خوردیم و ازونجا نخود نخود هر کی رود خانه خود... 

 

 

به قول سالی: 

 

پی نوشت 1:زود ازدواج کنید تا از مسعود عقب نیفتید چون متولد 66  

 

پی نوشت 2:دماغتون رو عمل نکنید چون همه دهنتون رو سرویس میکنن! 

 

 پی نوشت 3:نداریم  همون 2 تا بسه...  

 

تا بعد....

 

 

 

نظرات 7 + ارسال نظر
سالی دوشنبه 6 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:04 ب.ظ

جیگرمممممم.خعلی باهال بود

چاکرتم

[ بدون نام ] سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 07:24 ب.ظ http://nojavoon.bogsky.com

با این همه بدبختی از اول مهر خوشت میاد حالا شمارت رو بگو حالش رو ببریم!

چاکرم اما شماره ی کجا رو میخوای؟!

میربلوچ سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 10:17 ب.ظ http://baloch-news1.blogsky.com

وبلاگت خیلی زیباست حرفهای دلتو میزنی مبارکت باشد. ادامه بده
سبز باشی

مرسی...منتظر خبرای داغ و جالبت هستم

صبح روز بعد سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:45 ب.ظ

سلام.

خیلی دوس دارم مث شما باشم اما نمی توانم. راحت فارغ بی خیال

مگه من چه جوری ام؟

فرناز چهارشنبه 8 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 02:56 ب.ظ http://www.partopalaname.persianblog.ir

سلام
مرسی که بهم سر زدی عزیزم
با اجازه من لینکت کردم.
bbbbbbbbbbbbooooooooooooossssssssss

باعث خوشحالیه خانومی

فرناز چهارشنبه 8 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 04:49 ب.ظ http://www.nanazi88.blogfa.com

سلام مدی جونم خانمی رفتی تو لینک باکسم تا دوست های خوفی برای هم باشیم
موفق باشی گلممممممممممممممم

مرسی خوشگل خانوم...موفق باشی

مانی آ چهارشنبه 8 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 07:08 ب.ظ http://kalaghparbazi.blogsky.com

سلام
دانشگاه همش همینه ...چیز دیگه ای باشه تعجب برانگیزه(-:

دقیقا...اما دیر بجنبی این دورانم از دست میره...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد