مدی و خوابالو

چه تو قصه چه حقیقت...یکی بود یکی نبود

مدی و خوابالو

چه تو قصه چه حقیقت...یکی بود یکی نبود

استرس

استرس دارم...آخه امروز قراره شوهرخالم و خالم برن خونه خوابالو اینا 

 

خیلی نگرانم...ازونجایی که خیلی خوش شانسم(!) 

 

مثل همون سری که خوابالو اومد خونمون میترسم همه کاسه کوزمون به هم بریزه 

 

ای خدا...خسته شدم از اینهمه استرس...یه نگاه بنداز جون مدی