مدی و خوابالو

چه تو قصه چه حقیقت...یکی بود یکی نبود

مدی و خوابالو

چه تو قصه چه حقیقت...یکی بود یکی نبود

سلام دوستای گل 

 

ممنونم از حضورتون تو وبلاگم 

 

شرمنده میکنید  

 

ممنون که نگرانم بودید 

 

همتون رو دوست دارم چون خوبید...چون پاکید 

 

چون.... 

 

ای بابا...چه فایده داره گفتن این حرفا... 

  

امشب از خونه دخترخالم برگشتم خونه خودمون 

  

سرم دوباره درد گرفته 

 

حالم خوب نیست 

 

آخر هفته قراره شوهرخالم و خوابالو همدیگر رو ببینن 

 

خسته شدم 

 

هیچی درست نشده ... نمیشه  

 

نا امیدی شده غذای روحم ...سعی نکنید من رو آروم کنید چون نمیتونید 

 

خوابالو هم بدتر از من شده جدیدا 

 

وانمود میکنه که خوبه اما میفهمم که داغونه 

 

آخ سرم خدایا...چی کار داری میکنی با من؟ 

 

خستم کردی؟میفهمی؟ 

 

بیا برگشتم پیشت اما کو نشونه؟  

 

معجزاتت فقط مال 4 تا عرب بود؟ 

 

کجایی ها؟خودت رو نشون بده؟مهربونیت رو...نه خشمت رو 

 

خدایا واقعا خستم کردی...من حقیرم نا توانم نمیتونم تحمل کنم 

 

دیگه بسه...به کی قسمت بدم که تمومش کنی این بازی دردناک رو 

 

من برگشتم پیشت اما واقعا نمیدونم به کجا برگشتم؟ 

 

تو کی هستی خدا؟چرا انقدر با من و احساسم بازی میکنی؟ 

 

مگه من گفتم یا من خواستم که من رو به این دنیا بیاری؟ 

 

منت چی رو میخوای سرم بزاری؟ 

 

چرا داری داغونم میکنی ها؟  

 

بسه دیگه...خواهش میکنم بسه..تمومش کن 

 

بزار سر راحت رو زمین بزارم..بزار دوست داشتنم نسبت به تو باقی بمونه...کمش نکن 

 

انقدر از من دور نشو... 

 

دلم میخواد داد بزنم..گریه کنم...وای خدای من چقدر داغونم 

 

نگاههای سنگین..اخم و ناراحتی...بغض و نفرت...خنده تلخ...بی کسی و تنهایی...بی خردی... 

 

هدیه تو به من بود تو این سال 88 

 

میخوام ببینم واسه 89 چه نقشه ای کشیدی 

 

هر سال نگاه به تقویمت کردم و لحظه سال تحویل ازت خواستم کنار خوابالو باشم 

  

نشد...1 سال...2 سال...3 سال...4 سال... 

 

چند سال دیگه باید دعا کنم تا عید کنار عشقم باشم 

 

ولنتاینم اومد و رفت اما مدی تو چیزی جز شرمندگی برای عشقش نداشت 

 

هدیه من به عشقم روز ولنتاین گریه بود و غم و غصه 

 

دیدی نماز آرامشت جواب نداد آقا سجاد؟  

 

بیدل ..سالی...بچه ها؟ 

 

هیچ چیزی دیگه جواب نمیده... 

 

جواب من رو باید اون بالایی میداد و بده که اونم ضد حال پشت ضدحال 

 

خیلی با ما بد تا کردی خدا...از اول تا الان 

 

فقط خودت میدونی و خودت 

 

نمیدونستم کسی که سر سفره امام زمان بزرگ بشه این بلاها سرش میاد 

 

وگرنه از بچگی نونم رو از سفره امام زمان جدا میکردم  

 

نمیدونم دیگه چی بگم... 

 

باید به من به خوابالو به خونوادم آرامش بدی 

 

باید بدی...ازت خواهش نمیکنم...باید بدی