مدی و خوابالو

چه تو قصه چه حقیقت...یکی بود یکی نبود

مدی و خوابالو

چه تو قصه چه حقیقت...یکی بود یکی نبود

بازگشت

سلام 

 

دوستان گلم سلام 

 

به همتون که به فکرم بودید و با دل و جون  برام پیام گذاشتید 

 

پیام بعضی هاتون بهم امید میداد  

 

پیام بعضی ها هم نا امید ترم میکرد 

 

اما تو یه جنگ با خودم و این سرنوشت پیچ در پیچ نتونستم از خوابالو جدا بشم 

 

اما فقط تا تابستون وقت دارم که یا بهش برسم یا خودم رو آماده کنم که جدا بشم 

  

 

اما دلم میخواد تا روز موعود که راه زندگی من و خوابالو مشخص بشه اینجا رو ترک نکنم 

 

 

کنار بچه ها باشم...کنار همتون... 

  

خودم و عشقم و زندگیم و آبروم رو سپردم به دست خدا  

 

این روزا بیش از همیشه تو رو دارم میشناسم خدا 

 

فهمیدم که فقط باید خودت بخوای و خودت 

 

من تسلیمم  

 

اما بدون خیلی اذیت شدم...خیلی داغونم کردی...هنوزم نتونستم کمرم رو زیر بار اینهمه  

 

مشکلات پی در پی راست کنم 

 

حالا هم تو این زمان کمی که در اختیار من و خوابالو گذاشتی ازت یکبار دیگه عاجزانه میخوام 

 

 تنهام نزاری 

 

من به اصرار بچه ها برگشتم 

 

کمکم کن تا دیگه با غصه هام دلتنگشون نکنم 

 

به خاطر بچه ها آهنگ و قالب وبلاگ رو عوض میکنم 

 

سعی میکنم شاد باشم  

 

اما... 

 

حالا بزار اما تو کار نیارم شاید شد!شایدم نشد! 

 

پس 

 

دوباره سلام... 

 

سلام یه مدی پر از عشق که الان قدر عشقش رو بیشتر میدونه و بیشتر از پیش دوسش داره 

 

سلام من به همه دوستای گلی که این روزا خونه مدی و خوابالو رو خالی نزاشتن و اومدن و بهم  

 

سر زدن   

 

تک تکتون یادم میمونه و جبران میکنم  

 

فقط فرصت میخوام تا یه کم بیشتر به خودم بیام و خودم رو پیدا کنم 

 

امیدوارم همه چیز مثل سابق بشه 

 

فعلا خدانگهدار