مدی و خوابالو

چه تو قصه چه حقیقت...یکی بود یکی نبود

مدی و خوابالو

چه تو قصه چه حقیقت...یکی بود یکی نبود

هیچی ارزش شکوندن دلت رو نداشت

 

 

 

امشب شب خوبی بود...هم تو به من کمک کردی هم من...  

 

 

اما من خرابش کردم..... 

 

 

هم دلم شکست هم دلت رو شکوندم.... 

 

 

خدا ببخشه منو که امشب آزارت دادم.... 

 

 

نمیخواستم اینجوری بشه...نمیخواستم اون حرفا رو بزنم...نمیخواستم دوباره گریه کنم... 

 

 

ببخش منو عزیز دلم...هیچی ارزش شکوندن دلت رو نداشت 

 

 

مدی کی میخوای بزرگ شی؟...امشب باعث شدی خوابالو بدجور ناراحت شه..واسه خودش  

 

 

آرزوی مرگ کنه...خدا از عمر من کم کنه بده به خوابالو...من زندگی بدون خوابالو رو نمیخوام.... 

 

 

 منو ببخش خوابالوی من...دوست دارم... 

 

 

قول میدم یه روز بزرگ شم... 

 

 

چه دعایی کنمت بهتر از این: «خنده‌هات از تهِ دل، گریه‌هات از 

 سرِ شوق»