مدی و خوابالو

چه تو قصه چه حقیقت...یکی بود یکی نبود

مدی و خوابالو

چه تو قصه چه حقیقت...یکی بود یکی نبود

اتمام دوره نقاهت

 

 

سلام به همه دوستان خوب وبلاگی و دوستان گلی که با نظرای خوب و مفیدشون من رو

خوشحال میکنن

بعد 2 روز دلگرفتگی شدید و تنهایی

 بهاره! یکی از دوستان قدیمی بهم خبر داد که گوشیت رو روشن کن خوابالو باهات کار داره...

اول نگران شدم اما بعد روشن کردم و منتظر زنگ خوابالو شدم...

بالاخره زنگ زد و گفت که چرا 2 روزه گوشیت خاموشه؟من که نگفتم خاموش کن...من همون فرداش بهت زنگ زدم...

اما گوشیت خاموش بود...منم گفتم مگه خودت نخواستی یه مدت جدا باشیم؟گفت:من یه چی گفتم...صبحشم زنگ زدم منت کشی که خاموش بودی...Heart Smile

اومده و وبلاگ رو هم خونده اما پیام نذاشته...چون من گوشیم خاموش بود...حالش گرفته شده بود...تازه تو دلشم گفت:مدی چه پررو...واسه من گوشیشیو خاموش کرده..

خلاصه خوابالو زنگ زد و حسابی منت کشی کرد...  و اینطور شد که خوبی شدیم...

و قصه ی این ناراحتی به پایان رسید....

پی نوشت:

_یه سری ها اعتراض کردند که خوب نیست همه چی رو مینویسی...

جواب:من با نظر دوستام انرژی میگیرم و با دوستانم این حرفا رو ندارم...

_امروز با مامانم بحثم شد سریه نفرکه امیدوارم به زودی ننگ رو تو زندگی اون یه نفر

 ببینم...

دعا کنید حال این یه نفر بدجور گرفته شه من حال کنم...

تا بعد دوستای خوبم