مدی و خوابالو

چه تو قصه چه حقیقت...یکی بود یکی نبود

مدی و خوابالو

چه تو قصه چه حقیقت...یکی بود یکی نبود

دوره نقاهت

                         

وقتی که خاکم میکنن بهش بگین پیشم نیاد 

 

بگید که رفت مسافرت بگید شماره ای نداد 

 

یه جور بگین که آخرش از حرفاتون هول نکنه 

 

طاقت ندارم ببینم به قبر من نگاه کنه 

 

بهش بگین نشست به پات بهش بگید  نیومدی  

 

بگید هنوز دوست داره با اینکه قیدشو زدی  

 

 

رفت و من رو یه مدت تنها گذاشت...تا کی؟نمیدونم  

 

پی نوشت: 

 

_دو روز گذشت...دو روز از روزای خوبی که می تونستیم در کنار هم داشته  

 

باشیم پرید...به همین سادگی...