-
تولد
شنبه 21 آذرماه سال 1388 00:22
سلام بچه ها دوشنبه 23 آذر تولدمه اما من امشب با دوستام تولد گرفتم جای همتون خالی یه عالمه کادو گرفتم به من که خیلی خوش گذشت امیدوارم به دوستام هم خیلی خوش گذشته باشه وای چقدر خستم فردا امتحان دارم میخوام بپیچونم نرم چون هیچی نخوندم تا بعد فعلا بای بای
-
این چند روز
یکشنبه 15 آذرماه سال 1388 00:50
سلام دوستان امیدوارم حالتون خوب باشه و این نیمچه تعطیلی بهتون خوش گذشته باشه خبرایی که تو این چند روزه که آپ نبودم اتفاق افتاد: 1.چهارشنبه به طرز وحشتناکی غافلگیر شدم...سمانه بهم گفت که سامان بهش پیشنهاد آشنایی و دوستی داده و من در ابهام تمام به سر میبردم ضمن اینکه بسیار خوشحال شدم 2.پنجشنبه کار خاصی نکردم و تو خونه...
-
امروز
سهشنبه 10 آذرماه سال 1388 19:44
سلام دوستان امیدوارم هر جا هستید خوب باشید و خندون امروز امتحان داشتم...اونم چه امتحانی(خذفی پایان ترم) گند زدم در سطح اروپا اما خوب ازونجایی که همه دوستام میدونن من کلا تو درس و دانشگاه بی خیالم زیاد غصه نخوردم اما از بس سرم رو برگه بود و تو ماشین حساب سردرد شدید +چشم درد خفن گرفتم آخه تقلبا رو پشت ماشین حساب نوشته...
-
اراجیف 3
یکشنبه 8 آذرماه سال 1388 18:24
هیچی برا گفتن ندارم فقط خواستم خودم رو لوس کرده باشم ****************************************************** پ.ن 1:لطفا به فکر کادو های تولد من باشید... پ.ن 2:هیچی دیگه!همین یه دونه بود! بای بای فعلا...به زودی آپ خواهم کرد
-
خیلی بهترم!
چهارشنبه 4 آذرماه سال 1388 18:02
سلام دوستای گل مدتی بود غم افتاده بود تو دلم بدجور درگیر بودم با خودم و مشکلاتم حتی خوابالو رو هم خیلی اذیت کردم اما اون مثل همیشه صبوری کرد و باهام راه اومد ازت ممنونم خوابالوی من از دلداری و نظرات قشنگ همتون ممنونم از ته دل دعا میکنم هیچوقت غم تو خونه ی دلتون نیاد الهی دلم برای خندیدن تنگ شده بود واسه دوستام واسه...
-
همچنان دلم گرفته!!
سهشنبه 3 آذرماه سال 1388 23:44
خدا رو چه دیدی؟شاید با تو باشم شاید با نگاهت ازین غم رها شم خدا رو چه دیدی؟شاید غصه رد شد دلم راه و رسم این عشقو بلد شد هنوز بی قرارم به یاد نگاهت نشستم تو بارون بازم چشم به راهت خدا رو چه دیدی؟ توشاید بمونی شاید غصه هامو تو چشمام بخونی خدا رو چه دیدی؟شاید دل سپردی شاید عشقمونو تو از یاد نبردی هنوز بی قرارم به یاد...
-
دلم گرفته!!
یکشنبه 1 آذرماه سال 1388 00:33
خسته ام میفهمید؟! خسته از آمدن و رفتن و آوار شدن. خسته از منحنی بودن و عشق. خسته از حس غریبانه این تنهایی. به خدا خسته ام از اینهمه تکرار سکوت. به خدا خسته ام از اینهمه لبخند دروغ. به خدا خسته ام از حادثه صاعقه بودن در باد. همه عمر دروغ، گفته ام من به همه. گفته ام: عاشق پروانه شدم! واله و مست شدم از ضربان دل گل! شمع...
-
اراجیف 2
پنجشنبه 28 آبانماه سال 1388 00:01
بازم سلام بروبچ همگی خوبید؟ آره مثکه خوبید فقط بعضیا پنچرند عیب نداره خدا بزرگه غصه نخور بسپار به خودش دیگه چه خبر؟ باید به اطلاعتون برسونم که همچنان دارم به رعایت مواد غذایی و ورزش ادامه میدم... هنوز کم نیاوردم و خودم رو وزن نکردم زوده هنوز بعدم هنوز دندون پزشکی نرفتم و میسوزم و میسازم قراره فردا برم مهمونی وای این...
-
اراجیف
یکشنبه 24 آبانماه سال 1388 12:07
سلام بروبچ.... چه طور مطورید؟ چند روزه شروع کردم به رژیم گرفتن...البته رژیم که نه...یه جور رعایت کردن!! مثلا : شیرینی جات و تنقلات تعطیل... برنج حدالامکان تعطیل مگر در شرایط خاص اونم یه کفگیر نون به اندازه کف دست خوردن شیر زیاد (قبلا شیر زیاد دوست نداشتم اما جدیدا شیر داغ با خرما رو ترجیح میدم) به سفارش خوابالو خان...
-
تقدیم به خودم و همه عزیزان
پنجشنبه 21 آبانماه سال 1388 10:56
... خداوند بینهایت است و لامکان وبیزمان اما به قدر فهم تو کوچک میشود و به قدر نیاز تو فرود میآید و به قدر آرزوی تو گسترده میشود و به قدر ایمان تو کارگشا میشود و به قدر نخ پیرزنان دوزنده باریک میشود... پدر میشود یتیمان را و مادر برادر میشود محتاجان برادری را همسر میشود بیهمسرماندگان را طفل میشود عقیمان را...
-
یه چیزی تو مایه های خاطره!
سهشنبه 19 آبانماه سال 1388 19:17
سلام دوستان عزیزم... امیدوارم خوب و خوش و سلامت باشید خیلی وقته خاطره هامو نمینوشتم...راستش دل و دماغش نبود اول از همه شما بگید چه خبرا؟خوش میگذره؟چه میکنید با درس و کار و عشق و زندگی؟ دیروز پیش خوابالوی خودم بودم یه دنیا دلم براش تنگیده بود با یکی از دوستام رفتم که اسمش رو نمیبرم البته از دیروز خاطره خنده دار زیاد...
-
بد نیست این قانونا رو بلد باشی
شنبه 16 آبانماه سال 1388 00:29
قاون اول: بی زحمت لطف نموده دلتان برای کسی نسوزد!چون بعدش چنان مصیبت الیمی بر سرتان خراب می شود، که هیچ رقمه نمی شود از روی زمین جمعش کرد! قانون دوم: روی بعضی ها، روی سنگ پای قزوین را سپید نموده است. اگر خواستید به کسی رو بدهید، ببینید میزان سپید سازی ایشان به چه میزان می باشد! قانون سوم: یعنی بعضی ها را ساخته اند که...
-
خدا جون
جمعه 15 آبانماه سال 1388 17:06
خدا جون متشکریم که چشم دادی بهمون، واسه گریه کردن و دیدن این دنیای زشت! مرسی که پا به ما دادی واسه سگ دو زدن واسه گشتن تو جهنم دنبالِ راهِ بهشت! خدا جون ممنون از این که دو تا دَست دادی به ما، تا اونا رو . رو به هر مترسکی دراز کنیم! تا نذاریم زنجیرا توی سیاهچال بپوسن! تا بتونیم ماشه ی مسلسلا رُ ناز کنیم! خیلی ممنون...
-
رنگ و وارنگ
پنجشنبه 14 آبانماه سال 1388 00:02
توی این شهر فرنگ ، همه چی رنگ و وارنگ جور واجورند آدما ، همه شکلو همه رنگ پشت ویترین دلا، همه چی خوب و قشنگ اما تا دست بزنی، می خوره سرت به سنگ
-
خدایا خیلی شرمنده ام
یکشنبه 10 آبانماه سال 1388 23:59
بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است. خدایا !خستم!نمی تونم. بنده ی من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان. خدایا !خستم برام مشکله نیمه شب بیدار شم. بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان خدایا سه رکعت زیاده بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان خدایا !امروز خیلی خستم!آیا راه دیگه ای نداره؟ بنده ی من...
-
حکمت
چهارشنبه 6 آبانماه سال 1388 20:53
یه روز خدا یک گلی رو از بهشت به زمین فرستاد و به اون گفت روی زمین برای خود نقطهای پیدا کن تا همونجا منزلگاه تو باشه گل از اون بالا منطقهای رو دید زرد رنگ، سرزمین وسیع و پهناوری بود پیش خودش گفت من همینجا میمونم رو به خدا کرد و گفت: خدایا منو همینجا قرار بده خدا گفت گل من اینجا مناسب تو نیست؛ گل گفت خدایا خودت به...
-
راز خوشبختی
دوشنبه 4 آبانماه سال 1388 00:12
راز خوشبختی تاجری پسرش را برای آموختن «راز خوشبختی» نزد خردمندی فرستاد. پسر جوان چهل روز تمام در صحرا راه رفت تا اینکه سرانجام به قصری زیبا بر فراز قله کوهی رسید. مرد خردمندی که او در جستجویش بود آنجا زندگی میکرد. به جای اینکه با یک مرد مقدس روبه رو شود وارد تالاری شد که جنب و جوش بسیاری در آن به چشم میخورد،...
-
جمیعا جاتون خالی
چهارشنبه 29 مهرماه سال 1388 21:36
به نام خدا سلام دوستای گلم.. امیدوارم هر جای این دنیای نامرد هستید خوش باشید و تونسته باشید از پسش بر بیاین... مدتی بود آپ نکرده بودم...البته گفتنی ها زیاد بود اما فرصت و حوصله نوشتن نبود... حالا موندم از کجا شروع کنم... والا از شنبه که ما رفتیم دانشگاه کلاس انقلاب داشتیم...خوش گذشت چون کلی خندیدیم... خاطره ی جالب...
-
در بیان ارزش آبروی انسان
جمعه 24 مهرماه سال 1388 18:09
آبروی انسان مایه حیات شخصیت او است. انسان مومن نزد خداوند منزلت ویژه ای دارد تا آنجا که می فرماید: “ان الله یدافع عن الذین آمنوا”. پس کسی که خداوند مدافع اوست، چگونه انسان به خود جرات می دهد که پرده اش را بدرد، و رازش را فاش کند یا عیبش را آشکار سازد، و یا بی دلیل به او تهمت وارد نموده، آبروی او را بریزد. رسول خدا (ص)...
-
اتمام دوره نقاهت
پنجشنبه 23 مهرماه سال 1388 14:57
سلام به همه دوستان خوب وبلاگی و دوستان گلی که با نظرای خوب و مفیدشون من رو خوشحال میکنن بعد 2 روز دلگرفتگی شدید و تنهایی بهاره! یکی از دوستان قدیمی بهم خبر داد که گوشیت رو روشن کن خوابالو باهات کار داره... اول نگران شدم اما بعد روشن کردم و منتظر زنگ خوابالو شدم... بالاخره زنگ زد و گفت که چرا 2 روزه گوشیت خاموشه؟من که...
-
دوره نقاهت
دوشنبه 20 مهرماه سال 1388 22:57
وقتی که خاکم میکنن بهش بگین پیشم نیاد بگید که رفت مسافرت بگید شماره ای نداد یه جور بگین که آخرش از حرفاتون هول نکنه طاقت ندارم ببینم به قبر من نگاه کنه بهش بگین نشست به پات بهش بگید نیومدی بگید هنوز دوست داره با اینکه قیدشو زدی رفت و من رو یه مدت تنها گذاشت...تا کی؟نمیدونم پی نوشت: _دو روز گذشت...دو روز از روزای خوبی...
-
گردش امروز من و سمانه
یکشنبه 19 مهرماه سال 1388 22:27
سلام دوستان گل گلاب... امیدوارم هرجا هستید خوب و خوش و سلامت باشید امروز از صبح با سمان پیچوندیم رفتیم تهران... سمان که با امید قرار داشت...منم که رفتم یه سر به خوابالو بزنم... یه ناهاری در کنار خوابالو به رگ زدیم و چای و آبمیوه تا ساعت 4:30 شد و من به سرعت به سمت مترو دویدم... با هر زوری بود خودمو به آریا شهر رسوندم...
-
حرفهایی که زنان عاشق شنیدنشان هستند
پنجشنبه 16 مهرماه سال 1388 14:23
حرفهایی که زنان عاشق شنیدنشان هستند چیزی وجود دارد که هر مردی لازم است درمورد همسرش از آن مطلع باشد: گفتن چه حرفهایی باعث خوشحالی اومیگردد. وقتی سخن از تعریف و تمجید بمیان می آید زنان تـبـدیل به هیولای خـون آشـام گـرسـنـه ای می گـردند که همیشه بیشتر و بیشتر و بیشتر طلب میکنند! و اگر شما خواسته شان را برآورده نمایید،...
-
اگه بدونید امروز چه خبرا بود...
دوشنبه 13 مهرماه سال 1388 19:50
سلام بچه ها... امروز متاسفانه خیلی روز گندی بود... صبح خوابالو رو ساعت 8 بیدار کردم...اونوقت خودم خواب موندم تا 9 خوابیدم یهو بیدار شدم دیدم ساعت 9:10 شده و من ساعت 10 کلاس دارم مثل برق از جا پریدم...تند تند برو دست و صورت بشور و مانتو بپوشو...حالا تو این گیرو دار سمانه هم هی sms میده میگه تو بیا 7تیر با هم بریم...یه...
-
امروز دانشگاه چه خبر بود؟
یکشنبه 12 مهرماه سال 1388 19:10
سلام... ایشا الله که هر جا هستید خوب باشید و پنچر نباشید... اول از همه بگم که خیلی خوشحالم که خوابالوی من مثل همیشه همه چیز رو فراموش کرد و دوباره باهام خوبی شد دوم هم اینکه امروز فقط یه اتفاق جالب افتاد...اونم این بود که وسط کلاس مسعود و سحر اومدن تو کلاس(همونا که گفته بودم تازه عقد کردن!بابا همکلاسیامون!) دقیقا با...
-
هیچی ارزش شکوندن دلت رو نداشت
شنبه 11 مهرماه سال 1388 01:06
امشب شب خوبی بود...هم تو به من کمک کردی هم من... اما من خرابش کردم..... هم دلم شکست هم دلت رو شکوندم.... خدا ببخشه منو که امشب آزارت دادم.... نمیخواستم اینجوری بشه...نمیخواستم اون حرفا رو بزنم...نمیخواستم دوباره گریه کنم... ببخش منو عزیز دلم...هیچی ارزش شکوندن دلت رو نداشت مدی کی میخوای بزرگ شی؟...امشب باعث شدی...
-
دلم گرفت اینو نوشتم ... دوسش دارم
چهارشنبه 8 مهرماه سال 1388 22:49
دلم گرفته امشب!هوس کردم شعر توپ بزارم تو بلاگ همتون حال کنید فقط طولانیه!جون مدی حوصله کنید و تا آخر بخونید و نظر بدید ای جماعت، چطوره حالاتتون قربون اون فهم و کمالاتتون گردنتون پیش کسی خمنشه از سربنده، سایهتون کمنشه راز و نیاز و بندگیتون درست حساب کتاب زندگیتون درست بنده میشم غلام دربستتون پیش کسی دراز نشه...
-
امروز چه خر تو خری بودا
دوشنبه 6 مهرماه سال 1388 19:34
سلام بچه ها... ببخشید قیافم چپر چلاغه...امروز دانشگاه همش الافی بود... خسته شدیم خدایی...صبح که با این نظامی .... کلاس داشتیم.از در که اومد هر چی از دهن مبارکش درومد نثارمون کرد... به قول معروف حسابی حال داد...چون کلاس خفن پر بود و جا واسه خودش نبود بعدشم گشنگی غلبه کرد و ازونجایی که هنوز غذا رزرو نکردیم دست به دامن...
-
تقدیم به کسایی که تا آخر عمر نمیبخشمشون!!!!
یکشنبه 5 مهرماه سال 1388 19:31
مطمئن باش و برو ضربهات کاری بود دل من سخت ش کست و چه زشت به من و سادگیام خندیدی به من و عشقی پاک تو برو، برو تا راحتتر تکههای دل خود را آرام سر هم بند زنم چه کسی میخواهد منو تو ما نشویم.... خانه اش ویران باد
-
از دانشگاه چه خبر؟!
یکشنبه 5 مهرماه سال 1388 17:41
سلام بچه ها... اول از همه یه توضیح کوچولو راجع به عکس بدم:عکس مربوط به دانشگاه تهران در سال 1352 چه فازی میداد الانم اینجوری میرفتیما شوخی کردم بابا... دو روزه میرم دانشگاه...نرفته خسته شدم بابا.... اما این ترم باحاله ها از چند جهت...یکی اینکه وقتی ترم اولی ها به خصوص پسرها میپرسن ترم چندین؟وقتی میگی ترم 7 خیلی کلاس...